قرآن | ||
وَ لاتَمْشِ فِی الاْ َرْضِ مَرَحاً. «در روى زمین از روى کبر و غرور، گام برمدار» إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الاْ َرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً. «چرا که تو نمى توانى زمین را بشکافى! و طول قامتت به کوه ها نمى رسد»! اشاره به این که: افراد متکبر و مغرور غالباً به هنگام راه رفتن پاهاى خود را محکم به زمین مى کوبند، تا مردم را از آمد و رفت خویش آگاه سازند، گردن به آسمان مى کشند، تا برترى خود را به پندار خویش بر زمینیان مشخص سازند! ولى، قرآن مى گوید: آیا تو اگر پاى خود را به زمین بکوبى هرگز مى توانى زمین را بشکافى، یا ذره ناچیزى هستى بر روى این کره عظیم خاکى؟ همانند مورچه اى که بر صخره بسیار عظیمى حرکت مى کند؟ و پاى خود را بر آن صخره مى کوبد، و صخره بر حماقت و کمى ظرفیتش مى خندد.
غرور، سرچشمه بیگانگى از خدا و خویشتن، اشتباه در قضاوت، گم کردن راه حق، پیوستن به خط شیطان، و آلودگى به انواع گناهان است.
«زنگ و چرک می فرستد خدا بر هر دل متکبری» «به درستی که خدا دوست ندارد تکبر کنندگان را ».
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که: «این است و جز این نیست که من بنده ای هستم که بر روی خاک می نشینم و چیزی می خورم و جامه پشمینه می پوشم و شتر را می بندم و چون بنده ای مرا بخواند، اجابت می کنم. پس هر که طریقه مرا ترک کند از من نیست». و مروی است که: «سید انبیاء صلی الله علیه و آله پیراهنی را پوشیده بودند و در وقت وفات آن حضرت بیرون آوردند، از پشم بود و دوازده وصله داشت، که چند وصله آن از پوست گوسفند بود». (3) و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند که: «داخل بهشت نمی شود هر که به قدر یک دانه خردل کبر در دل او باشد. و هر که خود را بزرگ شمارد و تکبر کند در راه رفتن، ملاقات خواهد کرد پروردگار را در حالتی که بر او غضبناک باشد». و فرمودند که: «در روز قیامت از آتش جهنم گردنی بیرون خواهد آمد که دو گوش داشته باشد و دو چشم و یک زبان، و خواهد گفت که: من موکل به سه طایفه هستم: یکی : متکبرین. دیگری: کسانی که با خدا، خدای دیگری را خوانده اند و سوم: کسانی که صورت، نقش می کرده اند».در خبر صحیح آمده است که: «به بهشت در نمی آید هر که در دل او مقدار سپندان دانه ای کبر باشد». چون حضرت نوح علیه السلام را هنگام رحلت رسید فرزندان خود را طلبید و گفت: «شما را به دو چیز امر می کنم و از دو چیز منع می کنم، منع می کنم از شرک به خدا و کبر؛ و امر می کنم به گفتن لا اله الا الله و سبحان الله و بحمده». و روزی که حضرت سلیمان بن داود علیه السلام امر کرد که: مرغان و جن و انس بیرون آیند، پس بر بساط نشست که دویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنیان با او بودند و بساط او به قدری بلند شد که صدای تسبیح ملائکه را در آسمان ها شنید. سپس این قدر میل به پستی کرد که کف پای او به دریا رسید پس صدایی بلند شد که کسی می گوید: «اگر در دل صاحب شما به قدر ذره ای کبر می بود، او به زمین فرو می بردند، بیشتر از آنچه بلند کردند او را». ( پی نوشت : 1- مخلد: جاویدان. 2- معراج السعاده، ص 284. 3- همان، ص 2934-8- معراج السعاده، ،ص 286.منبع: کتاب گنجینه ی 69-68 /س**>
[ شنبه 91/8/27 ] [ 1:26 صبح ] [ اعظم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |