سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قرآن
لینک دوستان
لینک های مفید

 

(اءَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَاءَحْیَیْنَهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِى بِهِى فِى النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَا لِکَ زُیِّنَ لِلْکَفِرِینَ مَاکَانُواْ یَعْمَلُونَ).( انعام / 122)

                     آیـــا کــــــــــسى که مــــــــرده بــــود

                         سپس او را زنـــــــده کردیـــــــــــــــم

                                و نورى برایش قرار دادیـــــــــــــــم

                                       که با آن در میان مردم راه بــرود،

                                         همانند کسى است که در ظلمتها باشد

                                              و از آن خــــارج نـــــگـــــــــــــــردد؟!

                                                    این گونه براى کــــــافـــــــــــــران ،

                                                        اعمال زشتى که انجام مى دادنـــــد،

                                                              تزیین شده و زیبا جلوه کرده است .

 

آن که باشد مرده آیا در ضلال

یا به کفر و جهل و نقصان و وبال

زنده پس کردیم او را در ظــــهور

از ره اسلام و علم و عقل و نور

نورى از برهان بر او دادیم نیز

تا دهد مر حقّ و باطل را تــــمیز

مى رود با آن میان مردمــــــــــان

بر طریق راست بر امن و امان

همچو آن کو مانده بر ظلمات جهل

هم برون آینده زان نبود به سهل

آن چنان کایمان به قلب مؤ منان

یافت زینت بى توهّم بى گــــــمان

کافران را همچنیـــن آراستـــــــه

گشت در دل آنچه نفس آن خواسته (تفسیر صفى ، ج 1، ص 322  .)

 

وجه تشبیه 

خداوند متعال در این آیه انسان مؤ من را به آدم زنده اى تشبیه کرده است که در پرتو نور ایمان در میان مردم ، راه مى رود و شخص کافر را به مرده اى تشبیه نموده که در امواج ظلمتها و تاریکیها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمى گردد.

در قرآن مجید کراراً مرگ  و حیات  به معناى کفر و ایمان آمده که مقصود مرگ و حیات معنوى است و این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که ایمان  یک عقیده خشک و خالى یا الفاظى تشریفاتى نیست ، بلکه به منزله روحى است که در کالبد بى جان افراد دمیده مى شود

و در تمام وجود آنها اثر مى گذارد. ایمان به خدا، بینش و درک تازه اى به انسان مى بخشد، روشن بینى خاصّى به او مى دهد، افق دید او را از زندگى محدود مادى و چهار دیوار عالم ماده فراتر برده و در عالمى فوق العاده وسیع سیر مى دهد.

ایمان ، آدمى را به خود سازى دعوت مى کند و پرده هاى خود خواهى و خود بینى و تعصّب و لجاجت و هوا و هوس را که همه ظلمت زاست ، از مقابل چشم جان او کنار مى زند و حقایقى را مى بیند که هرگز قبل از آن قادر به درک آنها نبود.

مؤ من در پرتو این نور مى تواند راه زندگى خود را در میان مردم پیدا کند و از بسیارى اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع و ... گرفتار آن مى شوند، مصون و محفوظ بماند. این که در روایات اسلامى آمده : المُؤ مِنُ یَنْظُرُ بِنُورِاللّهِ(بحار الانوار، ج 68، باب دعائم الایمان و الاسلام ، ص 355.)؛ انسان با ایمان با نور خدا نگاه مى کند. اشاره به همین حقیقت است .

مفسّران نوشته اند آیه بالا در شاءن حمزه ، عموى شجاع پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم و ابوجهل  نازل شده است . روزى ابوجهل به پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم توهین کرد و حمزه طبق معمول در آن روز براى شکار به بیابان رفته بود، هنگامى که از صحرا بر گشت ، از جریان باخبر شد و سخت برآشفت و یک سر به سراغ ابوجهل رفت و چنان بر سر یا بینى او کوفت که خون از بینى اش ‍جارى شد. سپس به حضور پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم آمد و اسلام را پذیرفت و از آن روز رسماً به عنوان یک افسر رشیداسلام تاواپسین دم عمر، از این آیین آسمانى دفاع مى کرد.( اقتباس از تفسیر نمونه ، ج 5، ص 425 426.)

بنا بر این مراد از (مَنْ کان مَیْتاً) حمزه است که به نور اسلام زنده شد و منظور از (کَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ) ابوجهل است که در دام تاریکیهاى کفر وجهالت باقى مانده بود.

از امام سجّادعلیه السّلام روایت شده که فرمود:

لَمْ یَدْخُلِ الْجَنَّةَ حَمِیَّةٌ غَیْرَ حَمِیَّةِ حَمْزَةِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذلِکَ حینَ اءَسْلَمَ غَضَباً للنَّبِىِّصلّى اللّه علیه و آله و سلّم فى حَدیثِ السَّلا الَّذى اُلْقىَ عَلَى النَّبِىِّ(اصول کافى ، ج 3، کتاب ایمان و کفر باب ((عصبیت ))، ح 5، ص 420. هر فردى که داراى حمیّت و تعصّب قومى باشد، به بهشت نخواهد رفت ، جز حمیّت حمزه فرزند عبد المطّلب که به خاطر حمایت از برادر زاده اش ، پیامبر در قضیه شکمبه انداختن بر سر آن حضرت ، غضبناک شد و مسلمان شد.

از بعضى روایات نیز استفاده مى شود که آیه فوق در مورد ایمان آوردن عمار یاسر و اصرار ابوجهل  بر کفر نازل گردیده است . به هر حال این آیه همانند آیات دیگر قرآن اختصاص به مورد نزول خود ندارد و داراى مفهوم وسیعى است که در مورد هر مؤ من راستین و هر بى ایمان لجوج صادق است .

نکته ها: 

1- کشش و جذبه الهى 

از جمله (فاءَحْیَیْناهُ)، (ما او را زنده کردیم ) استفاده مى شود که ، ایمان ، گرچه باید با کوشش از ناحیه خود انسان صورت گیرد، امّا تا کششى از ناحیه خدا نباشد، این کوششها به جایى نمى رسد.

به قول علاّمه طباطبائى قدّس سرّه :تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت

از سَمَک تا به سُهایش کشش لیلى برد(مهر تابان ، یادنامه علامه طباطبائى (ره )، ص 56.)

 

2- مرده هاى متحرّک 

آیه شریفه در مورد کافران لجوج مى فرماید: (کَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَتِ)؛ همانند کسى که مثل او در ظلمات است ، نگفت : (کَمَن فِى الظُّلُمَتِ)؛ همانند کسى که در ظلمتهاست .

بعضى گفته اند: هدف از این تعبیر این است که چنین افراد به قدرى در تاریکى و بدبختى فرو رفته اند که وضع آنها ضرب المثل شده است که همه افراد فهمیده از آن آگاهند.

ولى عدّه اى از مفسران مى گویند: ممکن است این تعبیر اشاره به معناى لطیف ترى باشد و آن اینکه : از هستى و وجود این گونه افراد در حقیقت چیزى جز یک شبح ، یک قالب ، یک مثال و مجسّمه باقى نمانده است ؛ هیکلى دارند بى روح و مغز و فکرى از کار افتاده .( تفسیر نمونه ، ج 5، ص 427.)

از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که ضمن مواعظى به اصحاب ، فرمودند: از همنشینى بامردگان دورى جویید که قلب شما را مى میرانند. یکى از اصحاب پرسید: اى رسول خدا منظور از همنشینى با مردگان چیست ؟

فرمود: کُلُّ غَنِی مُتْرَفٍ؛ مراد ثروتمندان مغرور و رفاه طلبى است که ناز پرورده اند (و همواره نق مى زنند).( خصال صدوق ، باب خصلتهاى چهارگانه ، ح 65.)

امام على علیه السّلام در نهج البلاغه نیز افراد بى تفاوت و بى درد را به مرده  تشبیه کرده ، مى فرماید:

وَمِنْهُمْ تارِکٌ لاِنْکارِ الْمُنْکَرِ بِلِسانِهِ وَقَلْبِهِ وَیَدِهِ فَذلِکَ مَیِّتُ الاَْحْیاءِ؛ افرادى که در برابر منکرات بى تفاوتند و هیچ گونه حرکت زبان و عملى در برابر آن از خود نشان نمى دهند و یا دست کم در دل خود هم احساس ناراحتى نمى کنند، اینها مرده متحرکند (که همچون حیوان یک سر و دو گوش در میان مردم راه مى روند، ولى از روح انسانیّت بهره اى ندارند.( نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت 366.)

آن حضرت در جاى دیگر مرگ با عزّت را حیات  و زندگى ذلّت بار را مرگ  نامیده است . آنگاه که در صفّین لشکریان معاویه پیشى جسته و راه ورود بر آب فرات را بر اصحاب آن حضرت بسته بودند خطاب به سربازان خود فرمود:

قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتالَ، فَاءَقِرُّوا عَلى مَذَلَّةٍ، وَّتَاءخِیرِ مَحَلَّةٍ، اءَوْرَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوْا مِنَ الماَّءِ، فَالْمَوْتُ فِى حَیاتِکُمْ مَقْهُورِینَ، وَالْحَیاةُ فِى مَوْتِکُمْ قاهِرِینَ.( همان ، کلام 51.)

به تحقیق لشگریان معاویه شما را به جنگ فرا مى خوانند و شما دو راه بیشتر ندارید، یا باید تن به ذلّت دهید و تسلیم زورگویى دشمن شوید و یا این که شمشیرهایتان را از خون آنان سیراب کنید، آنگاه خودتان با عزّت و سربلندى از فرات آب بنوشید، زیرا زندگى ذلّت بار مرگ است و مردن باعزّت زندگى است .

3- زیبا جلوه کردن اعمال  زشت

خداوند متعال در پایان آیه مورد بحث اشاره به علّت سرنوشت شوم کافران نموده ، مى فرماید:

(کَذَا لِکَ زُیِّنَ لِلْکَفِرِینَ مَاکَانُواْ یَعْمَلُونَ)؛ این چنین اعمال کافران در نظرشان جلوه داده شده است .

آرى ، خاصیّت تکرار یک عمل زشت این است که به تدریج از قبح و زشتى آن در نظر کاسته مى شود و حتى به جایى مى رسد که به عنوان یک کار خوب در نظر انسان جلوه مى کند و همچون زنجیرى بر دست و پاى او مى افتد و اجازه خروج از این دام را به او نمى دهد، یک مطالعه ساده در حال تبه کاران این حقیقت را به خوبى روشن مى سازد.

مى گویند: یکى از سران آمریکا در پاسخ این سؤ ال که چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن (هیروشیما و ناکازاکى ) را بمباران اتمى کنند و حدود 200 هزار نفر کودک و پیر و جوان را نابود سازند؟ گفته بود: ما به خاطر صلح این دستور را داده ایم ! که اگر این کار را نمى کردیم جنگ طولانى تر مى شد و مى بایست بیش از این مى کشتیم !.( تفسیر نمونه ، ج 1، ص 104 105.)

منبعچهل مثل از قرآن :حسین حقیقت جو-


[ چهارشنبه 91/10/27 ] [ 10:56 عصر ] [ اعظم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب
div class=li-Sid2div class=li-Sid2div class=li-Sid2